| |
از بداندیشان نینــدیشم که یار مـن توئی فارغم از دشمنان تا دوستــدار من توئی خاطر از دم سردی باد خزانم ایمن است کز حدیث تازه و رنگین , بـهار من توئی از دل افسرده جز افسرده دل آگاه نیست آن که داند وحشت شبهای تار من توئی اختر بیــدار دانـد حـال شـب ناخفته را با خبر از دیده شب زنده دار مــن توئی با تولای تــــو از دشمن نیندیشد رهـی بنده من شد فلک تا غمگسار مــن توئی
|
| |
زندگی چون گل سرخی است پر از برگ و پر از عطر و پر از خار یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و خار و گل و برگ همه همسایه دیوار به دیوار همند |